دموکراسی تا کجا؟
یادبود دکتر بازرگان
(برای مجله پاد، انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب)
سید محمدرضا متقی
دانشجوی دکترای حقوق عمومی
با نگاه به تاریخ ی انقلاب اسلامی ایران میتوان پرسشهای کلیدی فلسفی و مهمی را دریافت که یکی از آنها حول محور شخصیت مهدی بازرگان میگردد. روزهای منتهی به بیست و دوم بهمن ماه سال 1357 مهدی بازرگان از جانب امام خمینی به نخستوزیری دولت انقلاب انتخاب شد. وی در اولین نطق خود بر تأسیس مجلس مؤسسان تأکید کرد. شعاری که بعدها موجب اتفاقاتی بزرگ در روند انقلاب شد.
پس از پیروزی انقلاب در 22 بهمن و همچنین همهپرسی 12 فروردین ماه 1358، دو دیدگاه در قبال قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی مطرح شد. یک نگاه که معتقد بود قانون اساسی که توسط نخبگان ساسی و حقوقی وقت مانند سید محمد هاشمی، ناصر کاتوزیان، حسن حبیبی و.، زیر نظر شورای انقلاب تدوین شده است به رایگیری عمومی گذاشته شود؛ قانون اساسی که بر مبانی جمهوریت مألوف و رهنمودهای اسلام استوار بود، آزادیها را جزء ذات خود میپنداشت و حتی رویکردی بسیار متفاوت نسبت به ولایت فقیه داشت و نگاه دیگر تأسیس مجلس مؤسسان بود که نمایندگان مردم این متن پیشنهادی قانون را دوباره بررسی کنند و اصل به اصل آن را منطبق با خواست انتخاب کنندگانشان سازند. دیدگاه اول از جانب آیتالله طالقانی، بهشتی، هاشمی رفسنجانی، مهدوی کنی، باهنر، عزتالله سحابی و مصطفی کتیرایی دنبال میشد. این دسته معتقد بودند فضای انقلابی موجود ممکن است منطق قانوننگاری صحیح را از منتخبان که بسیاری سواد حقوقی نیز ندارند، بستاند و همانطور که در کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی آمده است، دیدگاه دوم شدیداً مورد توجه و پیگیری مهدی بازرگان، ابوالحسن بنیصدر، هاشم صباغیان، ابراهیم یزدی و احمد صدر حاج سیدجوادی قرار داشت. مهدی بازرگان میگفت: ما به مردم قول مجلس مؤسسان دادهایم، اگر آن را تشکیل ندهیم با قبلیها چه فرق میکنیم که راحت دروغ میگفتند» نهایتاً هم تلاشهای گروه دوم به ثمر رسید و مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران یا همان مجلس خبرگان قانون اساسی تشکیل شد. این مجلس در پی انتخابات ۱۲ مرداد ۱۳۵۸، در روز ۲۸ مرداد که به قول انقلابیون سالروز پایان مشروطه در ایران» بود، با ۷۵ نماینده رسمیت یافت. اما روند بررسی این قانون به صورتی پیش نرفت که بارزگان و حامیانش پیگیر آن بودند. قانون اساسیی از این مجلس خارج شد که برخی از مبانی جمهوریت را تا حدی کمرنگ کرده بود (مانند تفکیک قوا، مسئولیت حکام و.) و برخی از آزادیها را مشروط به سایر امور کیفی میساخت. چیزی که نهایتاً موجب منزوی شدن بازرگان و حامیانش در عرصه ی ایران شد.
با این توضحیات اینک پرسش فربه بحث اینجا خود را نمایان میسازد؛ اگر امروز و با اطلاعات امروزین، خود را به جای بازرگان بگذاریم، کسی که پیشنویس قانون اساسی را بهتر از قانون اساسی مصوب میدانست و از بیان آن ابایی هم نداشت، آیا باز پیگیر تأسیس مجلس مؤسسان میشدیم یا خیر؟
اخلاق یا ایمان؟
سورن کییرکگارد»، فیلسوف دانمارکی قرن هجده، در کتاب ترس و لرز» خود به تقسیمبندی منبع انتخابهای انسان، با الهام از داستان ابراهیم نبی و ذبح فرزندش (بر اساس داستان تورات، ذبح اسحاق) میپردازد. وی انسانهای انتخابگر را به سه دسته تقسیم میکند؛ افراد بیاخلاق، که رفتارهاشان بر پایه منافع شخصی و لذتهای زودگذر فردی یا قبیلهای استوار است. دسته دیگه انسانهای اخلاقی که کنشهایشان بر اساس بایدها و نبایدهای اخلاقی، خیر عمومی، نیکوکاری، از خود گذشتگی و. است و تأیید عمومی را نیز با خود همراه دارند و نهایتاً دسته سوم مؤمنان هستند که برای شرح آن باید به سراغ داستان ابراهیم خلیل رفت.
پیامبر خدا متوجه میشود باید فرزند عزیزش را ذبح کند. اگر این فرد یک انسان بیاخلاق بود، مسئلهای در برابرش قرار نمیگرفت، اگر منافعش اقتضا میکرد این فعل را مرتکب میشد. اما اگر با یک فرد اخلاقی روبهرو بودیم چه؟ عقل وی چه حکمی صادر میکرد؟ فرزندکشی؟! این خود یکی از سخترین انتخابهای بشر است و اینجا جاییست که پای ایمان به وسط کشیده میشود. انسان اخلاقی انتخاب درست را از ریشه اخلاق مییابد و انسان مؤمن از ریشه ایمان. اگر ابراهیم نبی بر پایه اخلاق عمل میکرد نباید هیچگاه فرزندش را به مسلخ میبرد؛ اگر هم نهایتاً وادار به آن میشد همیشه افسوس فعل خود را میخورد. اما ابراهیم خلیل مؤمن بود؛ مؤمنی که منشأ ایمانش را برتر از هر چیز میدانست و اگر حتی در مسلخ فرزند سربریده میشد، ابراهیم نبی خوشنود از اطاعت فرمان ایمانش بود.
پاسخ را فقط در گوش خودمان بگوییم!
شاید به نظر برسد از موضوع اصلی بحث فاصله جدی گرفتهایم، اما اینک زمان جانشینی گذارههاست؛ جایی که میتوان دیکتاتوری و استبداد و یا حتی تذبذب ی را مترادف با بیخلاقی دانست. جای اخلاق، ت مبتنی بر خیر عمومی را جایگزین کرد و در کنار آن نام از ایمان به دموکراسی» برد. در این مقال جایگاه مهدی بازرگان روشن است؛ وی در ماههای پایانی عمرش (بهمن 1372)، در پاسخ به این سؤال خبرنگار پروژه تاریخ شفاهی بیبیسی که آیا از تلاش برای برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان پشیمان نیستید گفت: ما وظیفهمان راستگویی و عمل به شعارهایمان است که آن زمان مهمترینش حق انتخاب مردم بود که در مجلس مؤسسان متبلور شد. نتیجهاش وظیفه ما نبود.»
بازرگان تا آخرین لحظات عمرش به دموکراسی مؤمن بود، حتی اگر نتیجه مطلوب را حاصل نمیکرد. اینک باید از خودمان بپرسیم، نسبتمان با این سهگذاره پیشگفته در این ورطه چیست؟
مجلس ,اساسی ,بازرگان ,ابراهیم ,مؤسسان ,انقلاب ,قانون اساسی ,مجلس مؤسسان ,مهدی بازرگان ,تأسیس مجلس ,را به
درباره این سایت